از خلق گذر کن بر خلاق نشین


درخت باور من برگ و بار و سایه ندارد

دروغ هر چه که باشد اساس و پایه ندارد

چه باوری است که چون کوزه شکسته در آتش

برای شعله شدن هم خمیرمایه ندارد

چنین که یافته ام دشمن حقیقی خود را

دلم به غیر خود از هیچ کس گلایه ندارد

به استخاره سراغ از دلم مگیر که عمریست

کتابی ام که به غیر از عذاب آیه ندارد

برای صحبت آیینه ها به سنگ بیندیش

صریح باش که دل طاقت کنایه ندارد

( فاضل نظری )


برای کسی که اینجا را دزدانه می خواند :

بعضی اشتباهات جبران ناپذیرند . مثل تحمل آدمهایی که فقط در ظاهر آدمند . آدمهایی که عقرب در برابرشان کم می آورد ! آدمهایی که آنقدر در حسادت خود دست و پا می زنند تا .... بمیرند ! این آدمها حتی لیاقت نگاه کردن و پاسخ دادن به حرفهای بی ارزششان را ندارند . تنها باید واگذارشان کرد به همو که همیشه هوایت را دارد و حرف دلت را می خواند . گفتم حرف دل ... حرف دل آنقدر حرمت دارد که نخواهی به گوش نامحرمان برسد.شرمنده همه دوستان عزیزی که به خاطر وجود آدم نماهایی چنین سرگشته شان کردم . تا مدتی سکوت خواهم کرد .

نظرات 12 + ارسال نظر
مریم شنبه 20 مهر 1392 ساعت 20:29 http://najvaye-tanhai.blogsky.com

اینجا چرا اینجوری شده خدایا؟!

سلام بانو

سلام مریمی ...

جوجه اردک زشت جمعه 19 مهر 1392 ساعت 23:56

مشتاقیم به از نای داوودی بگین تا کر شود گوش نا اهل..بدخواه نیستیم و نمی خواهیم خاری به دست دشمن برود اما
گوش نامحرم نباشد جای پیغام سروش

گوش نامحرم نباشد .....

ویس چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 23:16

سلام عزیزم .چه خبره اینجا !!!! ای بابا چی شده ؟ چقدر عصبانی هستی.!!
فکر می کنم درست همین مواقع زمان امتحان خداست. قضاوت نکن . می توانی از کسانی که ناراحتت کردند دور شوی ولی در باره شان قضاوت نکن. داوری با خداست.
البته من نمی دانم چه کسی یا کسانی تو را به ابن اوج خشم رساندند. ولی : مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

ممنونم ویس عزیزم . ممنون از کلمات ارزشمندت .

جوجه اردک زشت چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 20:42

سلام
منم موافقم که سکوت را بشکنید اون ملخ های حسادت همین را می خواهند که شما از مهر نگویید از خدا حرفی نزنید مبادا دلتان لای ترمه باشد و انار را تعارف کنید به رهگذران
آنها فقط کرکره های پایین و کبودی هوا را می خواهند
بگویید از نیلوفرها
از خدااااا
از انسانیت
وحلقه گمشده روزگارمان ....مهربانی بدون چشم داشت

می گویم برادر , می گویم برای آنها که دلهایی دارند به رنگ آبی مهربانی خدا و نه آنها که در سپیدی ها هم به دنبال کورسویی از تاریکی دلهایشان هستند !
ممنونم به خاطر بودنتان .

reyhaneh چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 20:41

اگر چه نزد شما تشنه ی سخن بودم
کسی که حرف دلش را نگفت من بودم

دلم برای خودم تنگ می شود آری
همیشه بی خبر از حال خویشتن بودم

نشد جواب بگیرم سلام هایم را
هر آنچه شیفته تر از پی شدن بودم

چگونه شرح دهم عمق خستگی ها را ؟
اشاره ای کنم انگار کوهکن بودم

reyhaneh چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 19:54

چقدر غیر قابل تحمل !

طهورا چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 13:55

ای دزد پررو به دست ما بیفتی چشمانت را قطع می کنیم ...

danyal چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 11:21 http://danyal.ir

سکوت چرا ؟! به دل بی جانش بها مده ...

سمیرا چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 10:16

ناراحت نباش خواهر...ملخ حسادت ذره ذره روحشو نابود میکنه...هرچند الانم شرایط بهتری نداره...یک ساعت خوش یک ساعت ناخوش...یک روز خندان ..یک روز گریان....من که فکر میکنم مرده متحرکیه که فقط نفس میکشه درد خودش براش بسه تو بنویس بذار اونقد دزدکی بیاد که بمیره

سعیده چهارشنبه 17 مهر 1392 ساعت 01:20

" "برا اونی که باعث شده ما از در کنار شما بودن محروم بشیم

منتظرم بانو...

زهرا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 23:06

زهرا سه‌شنبه 16 مهر 1392 ساعت 23:04


امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.